CliP من آن غریبه ی دیروز ، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم . در آشنایی امروز مطالبی می نویسم و عکس ها و نوشته هایی قرار می دهم تا در فراموشی فردا یادم کنید . غرض نقشي است كز ما بازماند / كه هستي را نميبيبنم بقايي... |
|||||||
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : مریم
سه كلام از زندگي..............
اعتقاد فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،
وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد.
بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم. ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،این یعنی امید. با اعتقاد،اعتماد و امید زندگی کنید
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : مریم
بعد از هر لبخندی.......
اگر هیچ وقت بعد از هر لبخندی خدا را شکر نمی کنید، حقی نخواهید داشت بعد از هر اشکی او را سرزنش کنید.
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 21:27 :: نويسنده : مریم
آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت: وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم.
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : مریم
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت .
.
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : مریم
وقتی که دیگر نبود پشت هر کوه بلند، سبزه زاري است پر از ياد خدا
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : مریم
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 19:10 :: نويسنده : مریم
صداي پاي آب،
نثار شبهاي خاموش مادرم! اهل كاشانم. روزگارم بد نيست. تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي. مادري دارم ، بهتر از برگ درخت. دوستاني ، بهتر از آب روان. و خدايي كه در اين نزديكي است: لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند. روي آگاهي آب، روي قانون گياه. من مسلمانم. قبله ام يك گل سرخ. جانمازم چشمه، مهرم نور. دشت سجاده من. من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم. در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف. سنگ از پشت نمازم پيداست: همه ذرات نمازم متبلور شده است. من نمازم را وقتي مي خوانم كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو. من نمازم را پي«تكبيره الاحرام» علف مي خوانم، پي «قد قامت» موج. كعبه ام بر لب آب ، كعبه ام زير اقاقي هاست. كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر. «حجر الاسو » من روشني باغچه است. اهل كاشانم. پيشه ام نقاشي است: گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است دل تنهايي تان تازه شود........................... كاشان، قريه چنار، تابستان ۱۳۴۳
سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : مریم
بخاطربسپاریم حضور هر کس وهر چیز.... در زندگی ما اتفاقی نیست.... خداوند در هر حضور........... رازی نهان کرده برای کمال.......
خوشا به حال ما اگر ........ آن راز را دریابیم........ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : مریم
.....انسان ها به ناگهان شکسته نمی شوند..این ماییم که دیر به دیر نگاهشان می کنیم!
....وقتی احساس دلتنگی می کنید:یادتان باشد که خدا همین نز دیکی ها ست ...!!!
....به فکر ماندن نباش!همه ما می رویم وتنها خداست که می ماند..!!!!
....قیمت تو به اندازه خواست توست:اگر خدا را بخواهی قیمت تو بی نهایت است!..و اگر دنیا را بخواهی قیمت تو همان است که خواسته ای...........!
وقتی خدا از پشت دستهایش را روی چشمانم گذاشت. از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم. که فراموش کردم او منتظر است تا نامش را صدا کنم...
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ، آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست...
آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن و وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما...
زودتر از او به خانه بر مي گردد...
شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : مریم
نامت را که می نویسم
بغض در حنجره می شکند اشکها خون می شود با حرف ح حنجره ام می لرزد سین را که می گویم هفت سین دلم تکان می خورد و سبز ترین بهار در سرخ ترین حادثه ها می روید... شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : مریم
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم .:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین .:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم ..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : مریم
معلم میدانست فاصله ها چه به روزمان میآورند
“اسمم”را سنگی نگه میدارد” خودم” راگوری و” یادم” را … نمیدانم! شاید شما باشید
یادمان باشد که اعتمــــــــــــــــــــاد المثنی ندارد
خیلی وقتا بهم میگن چرا میخندی؟؟ بگو ما هم بخندیم... اما هرگز نگفتن چرا غصه میخوری.. بگو ما هم بخوریم...
خدایا …
بين هزاران"ديروز" و ميليونها "فردا" ؛
فقط يك "امروز" وجود دارد !
بدان اگر ساکن بنشینی :لگد مال خواهی شد....
حتی اگر در مسیر خود باشی..!!!!!!!
خودکار بیک می خری 1000 تومن ....ولی لاک غلط گیر 1800 تومن......تو این زندگی حتی رو کاغذ هم
اشتباه کنی برات گرون تموم میشه پس دقت کن
پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : مریم
پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, :: 1:8 :: نويسنده : مریم
درسي از سهرا بسخت آشفته و غمگین بودم
دوستت خواهم داشت در ســـــــکوت
نفس کشیدن را دوست دارم گاهی
با پایان رسیدن رمضان درهای رحمت خدا بسته میشود .مواظب باش لای در نمونی......عید سعید فطر مبارک!
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
|||||||
|