CliP
من آن غریبه ی دیروز ، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم . در آشنایی امروز مطالبی می نویسم و عکس ها و نوشته هایی قرار می دهم تا در فراموشی فردا یادم کنید . غرض نقشي است كز ما بازماند / كه هستي را نمي‌بيبنم بقايي...
 
 
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 16:19 ::  نويسنده : مریم

این روزها نگرانی هایم شده صفر
دغدغه هایم بیست
عقلانیت ده
ذهنیات را افتاده ام
گفته اند اگر حضورت راقبول شوم
امید و ظهور را معادل سازی می کنیم!

حضورت را کجا درس می دهند؟
سرمشق های انتظار را گم کرده ام!
جمعه صبح ها کلاس فوق العاده حضور توست

من شاگرد خوبی نیستم!
درس ها زود به زود فراموشم میشود

استاد؛ خودت کاری کن ...

 



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 10:32 ::  نويسنده : مریم

 

 

امروز همان دبستانی هایی که زمانی چشم امیدش بودند،

راهش را ادامه می دهند...

یادتان هست...؟!

صفحه اول کتاب ابتدایی...

 

امید من به شما دبستانی هاست.

امام خمینی (ره)

* * * *

یادتونه به بهمن که می رسیدیم چه شور و شوقی داشتیم

برا تزئین و سبقت گرفتن از کلاسای دیگه

برای قشنگ تر کردن کلاسمون...؟

مخصوصاً روزای دوره ی ابتدایی...

چه روزای خوشی بود...

جشنای مدرسه هامون... چه حال و هوای خوبی بود...

*

و حالا که بزرگ تر شدیم... چه سخته خندیدن...

اون روزا دهه فجر نماد شادی بود...

آقای مسئول؟!

دهه ی فجره...

کودکی هامون این روزها به خنده گذشت؛

کاری کن که بزرگ تر شدنمون خنده رو از لبامون دور نکنه...

هم سرزمین من... بکوش... نترس...

پاک زندگی کن... و ... آباد کن...

هرچند ...میدونم سخته... *

*

یه چیز دیگه...

همیشه فقط سختیای خودمونو نبینیم...

جاهای دیگه، همسایه مون، دوستمون،

چند قدم اون طرف و این طرف،

کشورای دیگه و ملتای دیگه رو هم ببینیم؛

و بگیم... خدا رو شکر... هرچند سخت میگذره...*

 

عزیزانم...

استقلالتون، آزادیتون، و پیروزیتون مبارک...*

 






سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 10:25 ::  نويسنده : مریم

 آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد…

به یاد من باش که من همواره به یادت هستم…

از طرف بهترین دوستت

 

                                 خدا

 

ღღღღღღღღღღღღღ



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:41 ::  نويسنده : مریم

 

 

 

 

می تواند مچم را بگیرد ، 
اما همیشه دستانم را می‌گیرد ؛ 

خدا را می گویم ...



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:35 ::  نويسنده : مریم

 

 

 

 

 

خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست...

بی دریغ است...

و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !

 



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:31 ::  نويسنده : مریم

بخشنده ی مهربان

 

روی پـــــرده کعــبه این آیه حک شده اســت: نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ و مـــن . . . هنــــوز و تا همیشــه به همین یک آیــه دلخــوشــــم: ” بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ی مهــــربانم ! “

 



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:27 ::  نويسنده : مریم


 

 

سپیده که سر بزند

 

در این بیشه زار خزان زده

شاید گلی بروید

مانند گلی که در بهار روییده

پس به نام زندگی

هرگز مگو هرگز



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:22 ::  نويسنده : مریم

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:20 ::  نويسنده : مریم

آیت الله بهجت:

هیچ کودکی نگران وعده ی بعدی غذایش نیست زیرا

به مهربانی مادرش ایمان دارد،

ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم.

 



سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:, :: 9:11 ::  نويسنده : مریم

 

 
 الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛
 
آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...
 
و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...
 
همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...
 
 
 


جمعه 18 بهمن 1392برچسب:, :: 14:51 ::  نويسنده : مریم
 

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:من کور هستم لطفا کمک کنید


. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاض و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: 

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! 
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییربدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیزبرای زندگی است. 

حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید



دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : مریم



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 1:23 ::  نويسنده : مریم



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : مریم



جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : مریم



جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : مریم

سخنان آموزنده, جملات تصویری



جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 23:48 ::  نويسنده : مریم

جملات زیبای تصویری, عکس های زیبا



جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : مریم

جملات زیبای تصویری, عکس های زیبا



جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 23:39 ::  نويسنده : مریم

سخنان آموزنده, جملات تصویری



جمعه 27 دی 1392برچسب:, :: 23:31 ::  نويسنده : مریم



چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, :: 20:57 ::  نويسنده : مریم



چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, :: 20:30 ::  نويسنده : مریم



دو شنبه 23 دی 1392برچسب:, :: 20:24 ::  نويسنده : مریم

الهی !!!!

خدای تنهایی من ..........

چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی

همچون گره های قالی باشد که با آن ها برای

سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی

آمین ...............

 



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 23:34 ::  نويسنده : مریم


 

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده. ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
رنج را نبايد امتداد داد بايد مثل يک چاقو که چيزها را مي‏بره و از ميانشون مي‏گذره از بعضي آدم‏ها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
بزرگ‌ترين مصيبت براي يک انسان اينه که نه سواد کافي براي حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم براي خاموش ماندن.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
مهم نيست که چه اندازه مي بخشيم بلکه مهم اينه که در بخشايش ما چه مقدار عشق وجود داره.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
شايد کسي که روزي با تو خنديده رو از ياد ببري، اما هرگز اوني رو که با تو اشک ريخته، فراموش نکني.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
توانايي عشق ورزيدن؛ بزرگ‌ترين هنر دنياست.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
از درد هاي کوچيکه که آدم مي ناله؛ ولي وقتي ضربه سهمگين باشه، لال مي شه.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
اگر بتوني ديگري را همونطور که هست بپذيري و هنوز عاشقش باشي؛ عشق تو کاملا واقعيه.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
هميشه وقتي گريه مي کني اوني که آرومت ميکنه دوستت داره اما اوني که با تو گريه ميکنه عاشقته.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي؛
کسي که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همين بيشتر از اينکه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.

و بالاخره خواهي فهميد که :

هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.

يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.

قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.

مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.

و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.

 

 



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 23:28 ::  نويسنده : مریم

 


همه چیز در زندگی ات معجزه ای است که باید آن راعزیز بداری ...
اینکه ما نفس می کشیم ...
اینکه روی این کره ی زمین هستیم ...
اینکه با هم ارتباط برقرار می کنیم ... همگی معجزه است...
تک تک تجربه ها در زندگی ات کاملا لازم بوده تا تو را به این مرحله و مرحله ی بعدی و بعدی برساند...
هدف چیزی نیست که تو بخواهی به آن برسی ...
هدف به تو می رسد و فقط زمانی تو را می یابد که تو آمادگی داشته باشی ... نه قبل از آن

 

 

 

 



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : مریم



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 22:59 ::  نويسنده : مریم



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 22:43 ::  نويسنده : مریم

 

خدایا

 

من که هستم تا چیزی بگویم که تو خود همه چیز را می دانی.

 

چگونه همیشه به یادت باشم وقتی که فقط در رنجها صدایت می کنم ؟

 

و چگونه صدایت کنم

 

درحالی که می دانم، فاصله ، توهّمی بیش نیست؟

 

اگر زندگی ام آنطور است که تومیخواهی ،

 

بی قراریم را کنار می گذارم و آرام می گیرم، که این دل فقط با یاد تو رنگ آرامش را به خودمی بیند. و چه زیبا فرموده ای که:

"الا  بذکرالله تطمئن القلوب"



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 22:31 ::  نويسنده : مریم

 

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم

 

 دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم، حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده ...

 

 در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم ... 

 

 پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد ...

 

شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم ...

 

 با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند...

 

 با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم...

 

 هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است ...

 

 هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است ...

 

 به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم؛ چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم ...

 

 وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم!

 اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم ...

 

 


پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 22:16 ::  نويسنده : مریم

اگر ذخیره ی شادمانی هایت رو به اتمام است، نگاهی به آسمان بنداز! 
آنقدر منتظر بمان و آنقدر با عشق آسمان را نگاه کن، تا آن را در آغوش کوچکت جای دهی!!! 
در همان لحظه است که خدا را حس خواهی کرد… او را صدا کن، او را با عشق صدا کن! 
شادمان خواهی شد! چرا که به یاد خواهی آورد که زندگی را او به تو بخشیده و 
کاری کرده است که زندگی … 
به زنده بودن تو به خود ببالد!…



جمعه 8 آذر 1392برچسب:, :: 1:1 ::  نويسنده : مریم

تلاشـــــــــ کنیم
همان گونه باشیم که می‌گوییم.

تلاشـــــــــ کنیم
همان‌گونه رفتار کنیم که از دیگران انتظار داریم.

تلاشـــــــــ کنیم
آنگونه رفتار کنیم که گرفتار عذاب وجدان نشویم.

تلاشـــــــــ کنیم
وقتی به موفقیتی می‌رسیم، آنهایی که در این راه به ما کمک کرده‌اند را فراموش نکنیم.

تلاشـــــــــ کنیم
با پیدا کردن دوستان جدید دوستان قدیمی را هم حفظ کنیم.

تلاشـــــــــ کنیم
تا راست گویی و صداقت عادت ما شود.

تلاشـــــــــ کنیم
همیشه دنبال یادگیری باشیم.

تلاشـــــــــ کنیم
برای خوب کار کردن خوب هم استراحت کنیم.

تلاشـــــــــ کنیم
اگر از کسی رنجیده‌ایم، با خود او صحبت کنیم، نه پشت سر او.

تلاشـــــــــ کنیم
تا عهدی شکسته نشود و اگر هم می‌شکند، ما شکننده آن نباشیم.

تلاشـــــــــ کنیم
تا باور کنیم دیگران وظیفه‌ای در قبال ما ندارند و عامل
سعادت یا شقاوت هرکس خود اوست.

تلاشـــــــــ کنیم
قدردان لطف دیگران باشیم و با رفتار و گفتارمان آنها را از محبت پشیمان نکنیم.

 

تلاشـــــــــ کنیم
به هر چیز آنقدر بها بدهیم که استحقاقش را دارد.

تلاشـــــــــ کنیم
دنیا را با زیبایی‌هایش ببینیم.

 

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:23 ::  نويسنده : مریم


1. زندگي و هر مسئله كوچكي را آنقدر جدي تلقي نكنيد، هر چند وقت يك بار زندگي را شوخي بگيريد و با

سرزندگي و سبكبالي با رخدادها برخورد كنيد و بينيد كه روز شما چقدر زيبا و شادي آفرين خواهد بود . 

2. از رنج نهراسيد ، شادي را جايگزين غم كنيد. براي زندگي خود هدف و مقصودي تعيين نماييد . شما به دنيا

نيامده ايد تا فضايي را اشغال كنيد . 

3. دامنه توقعات و انتظارات خود را كوتاه و كوتاه تر كنيد تا زندگي آرام و دلپذيري داشته باشيد.

4. در تمام مراحل زندگي مسئوليت كامل اعمالتان را برعهده بگيريد . ازاين كه ديگران را مقصر بدانيد و بهانه

آوريد دست برداريد.

5. نگران نباشيد كه مردم درباره شما چه فكر مي كنند. در واقع آنها اصلاً راجع به شما فكر نمي كنند.

6. هنگامي آرامش و اعتماد به نفس را تجربه خواهيد كرد كه بدانيد كار درست را انجام مي دهيد، صرف نظر از

اين كه به چه قيمتي تمام مي شود.

7. مردم گفته هاي شما را فراموش مي كنند . آنها فقط به آنچه انجام مي دهيد توجه دارند.

8. آرامش فكري را بالاترين هدف زندگي خود قرار دهيد و بر اساس آن براي زندگي خود برنامه ريزي كنيد.

9. از همين امروز تصميم بگيريد كه يا از موقعيت هايي كه باعث ناراحتي و ايجاد استرس در شما مي شود

دوري كنيد و يا آنها را حل و فصل نماييد.

10. زندگي شما بازتاب افكارتان است. اگر افكارتان را تغيير دهيد، زندگي تان متحول مي شود.

11. تمام كساني را كه تاكنون به هر صورت به شما آسيب رسانده يا شما را آزار داده اند ، ببخشاييد و به اين

ترتيب خودتان را آزاد و رها كنيد.

12. كنترل كامل پيام هايي را كه به ذهن خودآگاه خود راه مي دهيد در دست بگيريد.

13. وقايع ، تعيين كننده احساسات شما نيست ؛ بلكه واكنش شما نسبت به وقايع است كه احساسات شما را

شكل مي دهد.

14. هر چه با ديگران روابط بهتري داشته باشيد، نسبت به خودتان هم احساس بهتري خواهيد داشت .

15. هرچه خودتان را بيشتر دوست داشته باشيد و به خودتان احترام بگذاريد ديگران را نيز بيشتر دوست خواهيد

داشت و به آنها احترام خواهيد گذاشت و آنها نيز بيشتر شما را دوست خواهند داشت و به شما احترام خواهند

گذاشت.

16. بهترين عبارات براي حل يك اختلاف اين است: " شايد من اشتباه مي كنم". اغلب هم همين طور است ، اين

را باور كنيد.

17. عادت قدر شناسي را در خود تقويت كنيد. در زندگي شكرگزار و قدردان همه چيزهاي خوبي كه داريد باشيد.

18. عمر كوتاه تر از آن است كه حتي لحظه اي از آن را براي انجام كاري كه دوست نداريد يا برايتان اهميت ندارد

تلف كنيد.

19. حداقل همان قدر كه براي كارتان تلاش مي كنيد براي رشد شخصيت تان نيز تلاش كنيد.

20. هرگاه دلبستگي جديدي پيدا كنيد ، بر نيروي زندگي خود افزوده ايد.

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : مریم

 

♦ سازنده ترین کلمه" گذشت" است... آن را تمرین کن

♦ پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.

♦ بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.


♦ خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.

♦ ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.

♦ با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.

♦ پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.

♦ سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.

♦ روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.

♦ ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن را نخور.

♦ سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.

♦ سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.

♦ لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.

♦ حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.

♦ ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.


♦ بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.

♦ دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.

♦ زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش.


♦ زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.

♦ ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟

♦ موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.

♦ آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.

♦ عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.


♦ سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.

♦ مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.

♦ بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.


♦ ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن.

♦ قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.

♦ تنهاترین کلمه "گوشه گیری"است...بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده.

♦ محرک ترین کلمه "هدفمندی"است... زندگی بدون هدف روی آب است.

 

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:6 ::  نويسنده : مریم

یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی  خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت……ـ

 

 


یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا،  آب ، زمین
مهربان باشم،  با مردم شهر
و فراموش کنم،  هر چه گذشت
خانه ی دل،  بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:2 ::  نويسنده : مریم

وقتی روزی جدید شروع می‌شود، جرأت کن و قدرشناسانه تبسمی کن…

وقتی به تاریکی رسیدی، جرأت کن و اولین کسی باش که شمعی روشن می‌کند…

وقتی بی‌عدالتی وجود دارد، جرأت کن و اولین کسی باش که آن را محکوم می‌کند…

وقتی به دشواری برخورده‌ای، جرأت کن و به کارت ادامه بده…

وقتی به نظر می‌رسد زندگی به زمینت می‌زند، جرأت کن و با زندگی بستیز…

وقتی احساس خستگی می‌کنی، جرأت کن و به راهت ادامه بده…

وقتی زمانه سخت می‌شود، جرأت کن و از آن سخت‌تر شو…

 

وقتی عشق آزارت می‌دهد، جرأت کن و دوباره عاشق شو…

وقتی کسی را در رنج دیدی، جرأت کن و او را التیام بده…

وقتی کسی را دیدی که گم شده است، جرأت کن و راه را به او نشان بده…

وقتی دوستی به زمین افتاد، جرأت کن و اولین کسی باش که دستش را بسویش دراز می‌کند…

وقتی احساس شادمانی می‌کنی، جرأت کن و دل کسی را شاد کن…

وقتی روز به انتها می‌رسد، جرأت کن و به این احساس برس که بیشترین تلاشت را کرده‌ای…

جرأت کن و به بهترین کسی که می‌توانی تبدیل شو…

همیشه جرأت کن!

 

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 22:0 ::  نويسنده : مریم

گاه می‌رویم تا برسیم.
کجایش را نمی‌دانیم.
فقط می‌‌رویم تا برسیم…

بی‌خبر از آنکه همیشه رفتن راه رسیدن نیست.
گاه برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست.
باید دید، شاید رسیده‌ای و ادامه دادن فقط دورت کند.
باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده…

گاه رسیده‌ای و نمی‌‌دانی
و گاه در ابتدای راهی و گمان می‌کنی رسیده‌ای
مهم رسیدن نیست، مهم آغاز است
که گاهی هیچ روی نمی‌دهد
و گاهی می‌شود بدون آنكه خواسته باشی!

پدرم می‌گفت تصمیم نگیر!
و اگر گرفتی آغاز را به تأخیر انداختن، نرسیدن است
اما گاهی آغاز نکردنِ یک مسیر بهترین راه رسیدن است

گاه حتی لازم است بعد از دعایت بنشینی و فکر کنی،
ببینی كه ورای باورهایت چیست؟
ترس یا اشتیاق یا حقیقت؟

گاهی هم درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی و غذا بدهی؛
ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

یا پای کامپیوترت نباشی، گوگل و یاهو و فلان را بی‌خیال شوی
با خانواده‌ات دور هم بنشینید، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و
ببینی زندگی فقط همین صفحه نمایش و فضای مجازی نیست…

شاید هم بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی
در 
تقسیم <<عشق>>در نهایت تو برنده‌ای یا بازنده؟

لازم است گاهی عیسی باشی
ایوب باشی
و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آیی و
از فاصله‌ای دورتر به خودت بنگری و با خود بگویی:
سال‌ها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم…
آیا ارزشش را داشت؟

سپس کم‌کم یاد می‌گیری
که حتی نور خورشید هم سوزاننده است اگر زیاد آفتاب بگیری
می‌آموزی كه باید در باغ خود گل پرورش دهی
نه آنكه منتظر کسی باشی تا برایت گلی بیاورد.
یاد می‌گیری که می‌‌توانی تحمل کنی که در خداحافظی محکم باشی
و یاد می‌گیری که بیش از آنكه تصور می‌كردی خودت و عمرت ارزش دارد

 

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : مریم

گاهی تو زندگی حس می‌کنی، یکی که خیلی دوستش داری زیر پاتو خالی می‌کنه، ولی همیشه دوروبرت آدمایی هستن که دستت رو می‌گیرن و نمی‌ذارن که سقوط کنی.

شاید اون موقع اونقدر گیج و عصبانی باشی که فکر کنی از اون آدمی که زیر پاتو خالی کرده تا آخر عمر متنفر خواهی بود و اون آدمایی که دستت رو گرفتن رو اصلاً نبینی ولی زمان که می‌گذره می‌فهمی اون آدم لزوماً بد نبوده و تازه قدر آدمایی رو می‌فهمی که همیشه دوروبرت هستن و ممکنه که اونا رو خوب ندیده باشی.

شاید فکر کنین من از اون آدمایی هستم که به دیدن نیمه پر لیوان معتقدم ولی من اصلاً زندگی رو یه لیوان نمی‌بینم که نصفش پر آبه و نصف دیگه‌ش پر از خالی…

به نظر من زندگی مثل دریاست نمی‌تونی وسعتش رو تو یه نگاه بگنجونی، دریا اونقدر سرشاره که  قادر نیستی عمقش رو ببینی و درست مثل :زندگی پر از تلاطم و پر از مخاطره است، هیچ نیمه خالی وجود نداره، فقط جزر و مد داره یعنی گاهی آب اونقدر بالا میاد که تو رو در برمی‌گیره بدون این که تلاشی کرده باشی و از جات تکون خورده باشی و گاهی اونقدر پایین میره که باید یه مسیری رو طی کنی تا امواج اونو روی پاهات حس کنی.

پس یادتون باشه اگه نیمه خالی تو زندگیتون می‌بینید ممکنه به خاطر این باشه که اون آدمایی رو که دستتون رو گرفتن تا سقوط نکنید رو نمی‌بینید و فقط چشمتون پی اونی هست که فکر می‌کنید زیر پاتون رو خالی کرده، از طرفی اینو به یاد بیارید که زندگی دریاست، نیمه خالی نداره…

 

 


پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:50 ::  نويسنده : مریم
 

باور کنیـد که نیروی آدمی بیکران است 

بـــــــاور کنیـد که هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست 

بـــــــاورکنیــد که از عشق آفریده شدید پس عشق بیافرینید 

بـــــــاور کنیـد که خدا هیچگاه از بندگانش نا امید نمی شود ،ولی بندگان از او چرا! 

بـــــــاور کنیـد که لایق بودن هستید 

بـــــــاورکنیــد که اکنون مهمترین لحظه است 

بـــــــاور کنیـد که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد 

بـــــــاور کنیــد که شما هم می توانید 

تــــمام باورهای خود را از ته دل باور کنید 

تــــــــا زندگـی شمــــا را بــــاور کند



پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : مریم

برای داشتن لبانی جذاب،با مهربانی صحبت کنید. 

برای داشتن چشمانی زیبا، خوبی را در مردم بجویید. 

برای داشتن موهای زیبا، اجازه دهید کودکی روزی یک بار انگشتان خود را میان آنها حرکت دهد. 

برای توازن،با دانش قدم بردارید که تنها نخواهید ماند. 

بیش ازهر چیزی، مردم باید احیا، تقویت، تجدید و بخشیده شوند، هرگز کسی را نرانید. 

بدانید هر زمان احتیاج به یاوری داشتید، آن را در انتهای هر یک از بازوانتان پیدا خواهید کرد. 

با گذشت زمان خواهید دانست که دو دست دارید، 

یکی برای کمک به خود 

و دیگری برای یاری رساندن به دیگران

 


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای من و آدرس nouri58.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 56082
تعداد مطالب : 95
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


كد موسيقي براي وبلاگ

کد زیباساز انفجار گل


(ÏÑíÇÝÊ ˜Ï ÓÇÚÊ)
                    
 
 
 

کد تغییر شکل موس

دریافت کد بارش ستاره

کد موس ستاره و قلب

کد چرخش تصاویر

دریافت کد موس حباب


kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ

کد گرد شدن تمام تصاویر وب